قرآن كريم در بيش از ده سوره درمورد زن بحث مىكند و حتى دو سورهبه نام نساء نامگذارى شده است. (1) ازديدگاه دين مقدس اسلام و بر طبقآيات قرآن كريم زن و مرد بر حقيقتواحدى آفريده شدهاند و جز بانزديكى به خداوند و انجام عمل نيكو شايسته بر يكديگر مزيتى ندارند وهرگز نژاد، پوست، جنس و رنگباعثبرترى نيست.
مساله اينكه زن در قرآن از چهپايگاه عظيمى برخوردار است، مبتنىبر اين است كه انسان در قرآن چهپايگاهى دارد. قرآن كريم تنها براىهدايت مرد نيامده، بلكه براى هدايت"انسان" آمده است، لذا وقتى هدفاساسى خود را بيان مىكند،مىفرمايد: "شهر رمضان الذى انزل فيهالقرآن هدى للناس" (2)
كلمه "ناس" كه در اين آيه بيان شدهاست، جنس خاصى را در نظر ندارد،بلكه شامل زن و مرد به طور يكسانمىشود چرا كه قرآن كريم براىهدايت روح آدمى است، و روح از آنجهت كه موجودى مجرد مىباشد، نهمذكر است و نه مؤنث. (3)
قرآن كريم وقتى مساله زن و مرد رامطرح مىكند، مىگويد: اين دو را ازچهره ذكورت و انوثت نشناسيد; بلكهاز چهره انسانيتبشناسيد. به عبارتديگر حقيقت انسان روح اوست نهبدن و نه مجموع جسم و جان. اگرجسم نقشى در انسانيت انسان داشت- به عنوان تمام ذات يا جزء ذاتسخن از مذكر و مؤنثبودن در بينبود، و بايد بحث مىشد كه آيا اين دوجنس مساويند يا متفاوت، ولى از آنجهت كه حقيقت هر كسى را روح اوتشكيل مىدهد و جسم او ابزارى بيشنيست، قهرا بحث از تساوى يا تفاوتزن و مرد نيز لازم نمىباشد. (4)
در داستانهاى قرآنى به زنانىبرگزيده و ممتاز برمىخوريم كه درفراست و هوش سرشار و توانايى بردرك حقايق بسيار دشوار و در حلمسائل و رويدادهاى اجتماعى وسياسى بدان پايه و منزلت رسيدهبودند كه حتى بزرگترين مغزهاىمتفكر آن روزگار نمىتوانستندكوچكترين ايراد و اشكالى به پيشنهادو نظر آنها وارد آورند، و مىتوان ادعاكرد كه در مسائل اجتماعى و سياسىمافوقى نداشتند.
از آن جمله بانويى استبه نام"بلقيس" دختر "شرحبيل" از دودمانپادشاهان كشور "سبا" كه در قلمروبسيار وسيع و گستردهاى حكمرانىمىكرد. براى اين بانو در تاريخ، تاج وتخت افسانهاى ذكركردهاندو گفته شدهكهاو وقومش خورشيدرا مىپرستيدند.
يكى از ماموران حضرتسليمان«عليه السلام» بر اين مطلب آگاه شد،و پس از تحقيقات كامل تصميم گرفتجريان را به حضرت سليمان گزارشدهد. قرآن كريم گزارش او را اينگونهبازگو مىكند:
"زنى را ديدم كه بر مردم آن سامانسلطنت و حكومت مىكرد و داراىهمه چيز بود; دستگاهى عريض وطويل و تاج و تختى بس بزرگ داشت.ولى شيطان بر او و قومش چيره شده وكارهايشان را در ديدگاهشان آراسته وخوب جلوهداده واز راهحق منصرفشانكرده است و خورشيد را به جاى خداسجده مىبردند و هدايت نشدهاند." (5)
حضرت سليمان فرمود:
"در اين باره تحقيق خواهيم كرد كهآيا اين گزارش براستى تهيه شده استيا به دروغ؟!" (6)
از اين رو، براى دريافتحقيقت،نامهاى نوشت و به جايگاه حكومتآن زن فرستاد. بلقيس نامه را گشود وپس از آگاهى از مضمون آن حاضرنشد مستبدانه راى خود را بر اطرافيانو مردم كشورش تحميل كند، لذا رجالدولت و مشاوران خود را گرد آورد تا ازتدبير آنان نيز استفاده نمايد.
پس از گرد آمدن رجال و مشاوران،نامه سليمان«عليه السلام» را به آنان ارائه دادو گفت: «اى بزرگان! نامه بزرگ ومهمى به دستم رسيده است.» ازجانب سليمان و به نام خداوند رحمانو رحيم. در نامه فرمان داده كه ازدعوتش سرپيچى نكنم و از سر تسليمبه سوى او رهسپار شوم"«اى بزرگان! در اين باره نظربدهيد، چون من هيچگاه بدون دخالتشما در كارى تصميم نمىگيرم.»
رجال دولت و مشاوران همه با همگفتند: « ما مردانى پيكارگر و مبارزانىدلير هستيم (براى كارزار با او آمادگىداريم) ولى در عين حال هرچه دستوربفرمايى مطيع فرمانيم" (7)!
اين تهور و بىباكى مشاوران كه - دماز نيرو و لشكر مىزدند فكر ملكه رادگرگون نكرد، بلكه به خود اجازه دادباصراحت كامل راى خود را ابراز كند:
" پادشاهان هرگاه به قصد جنگ بهشهرى درآيند آن را تباه كرده و بهدست ويرانى مىسپارند، و بزرگان وشرافتمندانش را به خوارى مىنشانندو پست و زبونشان مىسازند، ايناستسياست آنها". (8)
از جمله بالا به خوبى بر مىآيد كهملكه سبا از روزگار خود و يا ازجريانهاى تاريخى، اين تجربه گرانبهارا آموخته بود; لذا براى رفع مشكلراه حل ديگرى پيشنهاد كرد تاحضرت سليمان«عليه السلام» را بشناسد كهآيا مرد دين استيا دنيا.
" من پيشكشى برايش مىفرستم تا ببينم فرستادگان چه خبر مىآورند." (9)
آزمايش ملكه نتيجه مثبت داد وفهميد كه سليمان«عليه السلام» پيامبر خدا ومرد حق است كه هرگز زر و زور او رااز انجام وظيفه باز نمىداد. لذاسليمان«عليه السلام» را به عنوان پيامبر خداتصديق كرد. او مىدانست كه اگر دربرابر پيامبر خدا بايستد در برابر حقايستاده، مانع حق پرستى مردم شده وآنان را در جهل و نابخردى خرافاتسرگرم نگه داشته است .
بلقيس تصميم گرفتبا تمام قوم ورجال مملكت تسليم دعوتسليمان«عليه السلام» شود. او هنگام حركتمىگفت : "پروردگارا! من به خويشستم كردم و اينك چون سليمان تسليمپروردگار جهانيان شدم." (10)
1- بلقيس ملكه قوم سبا عليرغمگفته كسانى كه زن را ذاتا سفيه و نادانمىدانند و معتقدند زن از ديدگاهاسلام به طور ناچيزى، طرف توجهقرار گرفته زنى استخردمند و فرزانهكه در كارهاى اجتماعى و سياسى واداره مملكت داراى اطلاعات كاملىاست تا آنجا كه از همه مشاورين خودبهتر توانست از آن نيروى فعال و مؤثروجودى خود استفاده كند.
2- داستان ملكه سبا بر خلاف نظركسانى كه مىگويند زن موجودىعاطفى است و احساسش را بيش ازعقل در امور اجتماعى دخالت مىدهدو بايد از اين امور بركنار باشد به مامىفهماند كه اگر محيطى در جامعهاسلامى براى پرورش او ايجاد شودبدانسان كه او را به ارزشهاى انسانىخود واقف كند، مىتواند در اينگونهامور با حفظ عفت و عصمت دخالتكند.
بنابراين مطالبى كه با دستبيگانگان در اخبار و روايات ، واردشده قابل پذيرش نيست و نبايد زن راازدخالت دراموراجتماعى دور بداريم.
3- داستان مزبور نشان مىدهد كهزن خردمند همانند مردان خردمندمىتواند در امور، مآل انديشى كند.پس بايد در مشورتها و امور از استعدادو افكارش استعانت جوييم. (11)
4- داستان قرآنى اين نكته را روشنمىسازد كه زن ذاتا سفيه و يا ناقصالعقل نيست، وگرنه شخصيتى چونسليمان بن داوود«عليه السلام» كار عبث وبيهوده انجام نمىداد تا ببيند كه آيابلقيس از زنان خردمند ستيا نه؟ (12)
سلامت راى و روشن بينى وى نيزاز اينجا روشن مىشود كه نخستكسانى را براى آزمايش نزدسليمان«عليه السلام» فرستاد تا از حال وقدرت آن حضرت، آگاهى يابد، وحاضر نشد پيش از بررسى كامل وروشن شدن وضع، تصميم به صلح ياجنگ گيرد.
5- ملكه سبا، زنى است كه امورمملكتخود را مطابق حكم عقلاداره مىكند و مىداند كه اگر بر خلافخرد حكمرانى نمايد، به زيانش تمامخواهد شد; لذا هنگامى كه نامهسليمان«عليه السلام» را خواند بىدرنگمجلس شورا تشكيل داد و بزرگانملت را از اين امر آگاه كرد.
6- بلقيس همين كه به واسطه نامهحضرت سليمان«عليه السلام»، برگرداندنهديهاش و رسيدن به دربار آنحضرت و ديدن كاخ خود در آنجا،عظمت و بزرگوارى حضرتسليمان«عليه السلام» را ديد، يقين كرد كه اوپيامبر است و ديگر جاى تامل و درنگنيست; لذا با سرافكندگى وشرمسارىرو به درگاه خدا كرد و گفت:
" رب انى ظلمت نفسى و اسلمت معسليمان لله رب العالمين" (13)
پس :
1- نخست اقرار و اعتراف كرد كهبر خود ستم كرده است.
2- تصريح به توحيد كرد.
3- توحيد خود را، بر رويه و اعتقادسليمان«عليه السلام» قرار داد.
4- بر ايمان خود تاكيد كرد كه ايمانبه پروردگار جهانيان است.
از اين نكات نيز استفاده مىشودكه زن ذاتا موحد و تسليم حق است.
1) يكى "النساء الكبرى" مشهور به سوره"نساء" ، ديگرى "النساء الصغرى" مشهور بهسوره طلاق
2) بقره ،آيه 185
3) دنياى غرب حقيقت آدمى را دو چيزمىداند: زن و مرد، و معتقد است اين دو مسايلتعليمى و تربيتى مساوى هم هستند يعنى زنهمسان مرد و مرد همتاى زن است. اين قضيهبه نحو سالبه به انتقاى محمول ستيعنى زنىهست و مردى هست ولى با هم فرق نمىكنند;اما اسلام مىگويد: حقيقت آدمى جان است وهدف از نزول وحى تعليم و تربيت و تزكيهنفوس است و زن و مرد در اين خطاب تفاوتىندارند، در اينجا قضيه به نحو سالبه به انتفاىموضوع است نه به انتفاى محمول، يعنى محورتعليم روح است و اصلا مذكر يا مؤنثبودن دراين تعليم دخالتى ندارد و گويا زن و مردى دركار نيست. (نه اينكه زن و مردى هست ولى باهم مساويند، چنانكه غرب مىگويد.)
4) در اينجا ذكر يك نكته ضرورى است و آناينكه گرچه حقيقت انسان روح اوست، ليكنانسان در هر نشئهاى با بدن همراه است;هم دردنيا بدن دارد، هم در برزخ و آخرت. سخن دراين نيست كه انسان در نشئهاى بدون بدنمىباشد بلكه در اين است كه بدن نه تمامحقيقت انسان است و نه جزئى از حقيقت او،بلكه ابزار محض است.
ما در دنيا داراى جسم و جان و بدنيم ولى تمامكارها را روح مىكند، و تمام دردها و رنجها و يالذت و نشاط را روح مىبرد، اگر به دستصدمهاى وارد شود آن نيروى لامسه است كهاحساس مىكند، نه جرم دست. هنگام غذاخوردن دندان مىجود ولى ذائقه لذت مىبرد.ذائقه از شؤون روح است. در جهنم نيز مسالهبه همين منوال است، قران كريم در آيه 56سوره نساء مىفرمايد: كلما نضجت جلودهمبدلناهم جلودا غيرها ليذوقوا العذاب. مىفرمايد:" آنها عذاب بچشند و نمىفرمايدپوست و گوشت.
5) نمل ، آيه 24
6) نمل ، آيه 27
7) نمل ، آيات 31- 33
8) نمل، آيه 34
9) نمل، آيه 35
10) نمل ،آيه 44
11) رواياتى از قبيل "مشاورهن و خالفوهن "را از نظر مدرك و سند مطرود بدانيم، و اگرروايت مدرك درستى دارد بكوشيم تا معنى آنرادرستبدانيم تا با آنچه قرآن كريم مىفرمايدمخالفتى نداشته باشد.
12) اشاره به آزمايش حضرتسليمان«عليه السلام» كه ساختمانى شيشهاىساخت و در زير آن آب قرار داد.(نمل، آيه 44)
13) نمل، آيه 44
منابع:
1- زن درآيينه جلال و جمال: آيةاللهجوادى آملى 2- چهره زن در آيينه اسلام وقرآن : مرتضى فهيم كرمانى